از آنجا که همیشه مقالات منتشر شده در ژورنال های معتبر، به عنوان یک الگو و راهنما برای سایر پژوهش ها قرار میگیرند؛ بنابراین نیاز است تا در مورد داوری آنها، به ویژه روش پژوهش و شیوه های آماری به کار رفته در مقالات، حساسیت بیشتری نشان داد. فصلنامه (مدیریت بازرگانی) دانشگاه تهران، از جمله مجلات معتبری است که در ایران، دارای کیفیت و شهرت علمی بالایی است. ولی متاسفانه در اکثر شماره های منتشر شده این فصلنامه؛ به طور متوسط بیش از 60درصد مقالاتی که از شیوه های آماری استفاده کرده اند، دارای ایرادهای بزرگ و مهمی هستند که ارزش مقالات را ساقط میکنند و در واقع غیرقابل استناد میگردند.
علی رغم مکاتباتی که با سردبیر و دبیر محترم این فصلنامه وجود داشته و این مشکلات اساسی بین گردیدهاند، ولی باز هم توجهی به این موضوع نشده و در نتیجه، هنوز هم شاهد انتشار مقالات پر ایراد و بدون ارزش علمی، حتی توسط اساتید بزرگ و به نام دانشگاههای معتبر کشور، در این فصلنامه هستیم.
بنابراین، بر اساس رسالت و تعهد علمی خود تصمیم به انتشار مقالات این فصلنامه و گزارش ایرادهای روش شناسانه و آماری آنها گرفتیم. این بار، به شماره چهارم (زمستان) این فصلنامه در سال 96 شروع مینماییم و در هر بخش به ارائه یک مقاله (که دارای ایراد روش شناسانه و آماری است) میپردازیم.
عنوان مقاله: بررسي ارتباط بين فرهنگ فروش با ارزش ادراك شده و عملکرد مشتري (مطالعة موردي: كاركنان و مشتريان بانكها و مؤسسههاي مالي شهرستان پلدختر)
بزرگترین اشکال این پژوهش، در انطباق میان کارکنان بانک ها و مشتریان آنها میباشد. اصولا ماهیت پژوهش به شکلی نیست که پاسخ یک کارمند خاص را بتوان با پاسخ یک مشتری خاص منطبق نمود. چرا که پرسش های مربوط به کارمندان و مشتریان، نشانگر تجربه زیسته آنها در طی یک مدت زمانی است، و نه در همان لحظه ای که به پرسش ها پاسخ میدهند. به علاوه، پاسخ مشتریان به سوالات پرسشنامه، بر اساس ادراک آنها نسبت به کلیت آن بانک یا شعبه، از ابتدای زمانی است که از خدمات آن بانک یا شعبه استفاده میکنند، و نه ادراک لحظه ای آنها از نحوه برخورد آن کارمند خاصی که در آن لحظه، پاسخگوی آن مشتری خاص است. و اصولا بیشتر سوالات پرسشنامه مشتریان، مربوط به کلیت آن بانک، خدمات و روابط عاطفی و اجتماعی است که مشتری آنها را ادراک میکند، و نه ادراک لحظه ای از کارمندی که در آن لحظه با وی در ارتباط است. بنابراین تنها کاری که میتوان برای این پژوهش انجام داد این است که میانگین پاسخ های کارمندان و مشتریان هر شعبه بانک را با هم انطباق داده و مورد ارزیابی قرار داد. در این صورت، حجم نمونه به 16 ،یعنی تعداد شعبی که مورد مطالعه قرار گرفته اند تنزل مییابد. بنابراین صرفا میتوان از آزمون همبستگی برای مطالعه متغیرهای پژوهش استفاده نمود، نه مدل سازی معادلات ساختاری. شایان ذکر است که در این پژوهش اصولا هیچ توجهی به انطباق میان کارمندان و مشتریان نشده است، چه برسد به انتخاب شیوه مناسب انطباق. بنابراین در همین ابتدا میتوان گفت که این پژوهش فاقد اعتبار است.